برنامه خاله ریزه ی مامان
گلکم
امروز عجیب احساس دلتنگی می کنم برات ,دلتنگ میشم از اینکه تو هرروز بزرگتر میشی و من کمتر میبینمت عزیزکم.پسرخاله امیررضا میگه هر حرکت جدید ماتیسا رو اول ما میبینیم بعد تو ,راست میگه و چقد دلگیره که من بزرگ شدنتو کمتر می بینم.
چهار روزه چهار دست و پا رو قشنگ میری اولین بار هم (چهارشنبه ظهر01/05/93)واسه گوشی عمو علی حسن خودت و رسوندی وقتی دیدی خوابه گوشیشو ورداشتی و چهاردست و پا برگشتی خودت انداختی بغل بابایی
مشت مشت از موهای من و بابایی(بیشتر من)درمیاری و میریزی رو فرشا و من جیغ میزنم و تو میخندی
ماه هشتم (یعنی یک ماه و نیم قبل) دو تا مروارید خوشگل تو دهن نازت پیدا شده که من اینجا برات ثبت نکرده بودم. و اینکه (از دو ماه پیش) با صدای آهنگ سر و بدن و تکون میدی یعنی اینکه نانای میکنی
وقتی من و بابایی مسواک میزنیم موهای خودتو میکنی که مسواک و بدیم تو که دهنت کنی
پستونک دوران نوزادی تو که بهت میدم اول دهنت میکنی و یه کم مک میزنی بعد میخندی پرتش میکنی یعنی اینکه من دیگه یزرگ شدم ....
تا چشت به وان خودت میفته می خوای خودتو ا بغلم بندازی توش, حموم و خخخخخخیلی خخخیلی دوس داری
عاشق شب خواب کوچولوی قلب شکلی هستی که شبا برات روشن میکنم که ا تاریکی نترسیدیشب اینقد براش ذوق کردی که سرت محکم خورد به لبه تخت نفسم اولش خواستی گریه کنی تا بردمت نزدیک شب خواب انگار نه انگار ....
پنجشنبه(2/5/93) در حالیکه داشتم لپای خوشگلتو می بوسیدم تو هم دهنتو گذاشتی رو صورت مامان و لبای قشنگتو باز و بسته کردی یعنی برای اولین بار مامان بوسیدی آخ جووووووون
اینا رو نوشتم که بدانی گرچه 8 ساعت طول روز و پیشت نیستم ولی تمام حواسم پیشته ناز من