ماتیساماتیسا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

طراوت زندگی ما

سه ماهگیت مبارک عزیزم

ماتیسا خانم شال و کلاه کرده به سلامتی کجا؟     قربون این انگشتای خوشگلت که چقد انگشتر برازندشه  دست دایی درد نکنه که هدیه با نازنازی من داده     بدون شرح       ( اولین حمام توسط مامان و بابا) تقریبا تا دو ماه با کمک خاله لیلا حمومت میکردم که نقش اصلی و خاله داشت ولی تصمیم گرفتم که دیگه خودم اینکار و بکنم خیلی ترس داشتم وسایل حمامت و آماده کردم به کمک بابا شروع کردم اول بدنت و خیلی سرسری شستم با ترس و لرز تو هم که گریه می کردی فکر می کردم هر لحظه خفه میشی لباس برات پوشیدم و می خواستم از خیر سر شستن بگذرم که با اصرار های بابا سرت و هم شستم اما کم تجربگ...
16 بهمن 1392

دختر شیطون و بلا

این جیگر طلای مامان شیطون و بازیگوشه ؛با اون ناخنای قشنگش هی خراش میندازه رو صورت خودش و بعدش هم هی جیغ مامانی خودت مجبورم کردی برخلاف میلت دستکش دستت کنم. اینم عکس ماتیسای ٦ روزه ...
15 بهمن 1392

برای ماتیسای عزیزم

نفس مامان امشب که این وبلاگ و دارم درست می کنم تو ١٠٥ امین روز زندگیتو پشت سر گذاشتی و الان خوابی ..راستش تا حالا فرصت این کار و نداشتم ؛آخه قبل تولدت از صبح تا عصر اداره بودم بعدش هم ...اما خاطرات قبل و بعد تولدت رو تو دفتری که باباجون قبلا خریده بود, نوشتم عکسای روزانه ای هم که ازت میگیرم تو کامپیوترم ذخیره کردم البته بعضیاشونو هم میکس کردم واسه دخمل قشنگ و نازم .  چون واسه دخمل گلی با تاخیر وبلاگ درس کردم بعضی از خاطرات دوران جنینی شو از دفتر خاطرات درمیارم و در ادامه مطالب میزارم...... ...
15 بهمن 1392