ماتیساماتیسا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

طراوت زندگی ما

واکسن 18ماهگی

    28/01/ 94تو یک و نیم ساله شدی ،دقیقا روز عروسی دایی رسول. بهداشت محلمون فقط سه شنبه ها واکسن 18 ماهگی و میزنن . دست بر قضا تو این دو هفته تو مریض میشدی و واکسنت نمیزدن دو هفته پیش که دو شب تب شدید داشتی و هفته بعدش هم که سرما خوردی بالاخره امروز واکسنت زدم قبلش کلی از مزایای واکسن برات گفته بودم عزیزم......برخلاف انتظارم  خیلی گریه نکردی بعدش هم که رفتیم خونه شروع کردی بدو بدو و بازی الانم که اومدم اداره و تو رو پیش خاله گذاشتم امیدوارم تب اذیتت نکنه   6ماهگی ماتیسا         ماتیسا در تپه چ...
15 ارديبهشت 1394

16ماهگی

    16 ماهگیت مبارک نفسم       ( دی ماه) یه کم پاکن خوردی و من تا چندین روز نگران بودم  که نکنه مسموم بشی یا رودت مسدود بشه که شکر خدا به خیر گذشت....       ( 16/11/93) چن روزه پای چپت می لنگه و انگشت شصت همون پا رو موقع راه رفتن بالا می گیری آوردمت پیش دکتر فیروزی گف تا یه هفته صبر کن اگه خوب نشد عکس بگیر ممکنه شکستگی ترک ....باشه و من باز هم نگران...خدا رو شکر بعد یه هفته خوب شدی........       کلمات جدید : گگگ         یعنی     ...
19 بهمن 1393

15ماهگی

          15 ماهگیت مبارک نازگلم       اینم هدیه ای که زن دایی مریم زحمت کشیده برامون خوشمل کرده متشکریممممممم     ماتیسا جون در 11ماهگی             گلم ببخشید کلی عکس از تولدت به این ور دارم ولی رم ریدرم مشکل داره و نمیتونم عکسای خوشگلتو بزارم تو وبلاگ فعلا ........       8تا دندون ناز و خوشگل داری       کاربرد خیلی از چیزای اطرافتو میدونی از کرم و موچین گرفته تا.....یه اینه کوچولو میگی...
28 دی 1393

14ماهگی

    14 ماهگیت مبارک دلبندم   مدتی بود که از تلویزیون دور شده بودی اما چن روزیه که پای برنامه هاش تمرکز می گیری، سه شب پیش لالایی شبکه پویا رو برات گذاشتم(ساعت ده شب) یه کم می می میخوردی یه کم تلویزیون همزمان هم با ریتم لالایی یا سینه میزدی یا بشکن     شب بعدش رفتیم تولد امیرمحمد(پسر دایی مهرداد) موقع بریدن کیک و فوت کردن شمع تو رفتی وسط و ها آه آه آه  شروع کردی بشکن بشکن و دست دست   صبح در کابینت زیر ظرفشویی و باز کردم یه ظرف غذا دربیارم دیدم یه کاغذ مچاله شده تو کابینته  ای شیطون فیش گاز و مچاله کردی و انداختی اینجا که ما نبینیم   ...
29 آذر 1393