ماتیساماتیسا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

طراوت زندگی ما

این روزها هم میگذرند.............

عزیزکم تقریبا سه هفتست که من اداره میرم و تو برخلاف انتظار من و اطرافیان خخخخلیخخخخخخخیلی دختر خوبی بودی و پیش خاله موندی و اصلا گریه نکردی تو این مدت ,من و بابا هم خوشحالیم و هم شاکر خدا که اینقد بهمون کمک میکنه........ مدتیه سینه خیز میری یه کم هم واسه چهار دست و پا تلاش میکنی نه زیاد, ولی خیلی تلاش می کنی که سرپا وایسی و راه بری  .اما گل دخترم جالب اینه که اینا رو فقط پیش من و بابایی انجام میدی خونه خاله که هستی واسه چهاردست و پا که میزارنت خوابت میگیره !!!!!         ماتی از سوپرمارکت روبرو خونه یهدونه بیسکوییت کودک خریده دستش گرفته آفرییییییین دخملم دیگه بزرگ شده ه ه ...
22 تير 1393

اولین روز جدایی

سلام دختر عزیزم  امروز بعد از چهار ماه و اندی که اینترنتمون قطع بود باز هم آن شدم و تونستم سری به خونه ی قشنگت بزنم و پیام های دوستان عزیز و بخونم  ,اما امروز بوی دلتنگی می دهد آخه اولین روز جدایی من از توست .امروز تو دختر قشنگم 8 ماه و 3 روز سن داری و من باز هم از ان مسیر همیشگی اما این بار دلتنگ و با دغدغه به اداره برگشتم تمام مسیر  اشک ریختم و الانم که دارم می نویسم بغض کردم .دیشب تو و بابا با ارامش تمام خوابیده بودین و من تا نیمه شب بیدار, در تاریکی اشک میریختم خوابم نمیبرد هزار و یه فکر و خیال سراغم میومد؛نکنه فردا دلتنگی کنی نکنه غذا از دست خاله نخوری نکنه غذا تو گلوت گیر کنه ...چقد صورتت آرام بود کاش فردا هم همین...
31 خرداد 1393

4 ماهگی ماتیسا

دلبندم   قشنگترین روز دنیا روزی بود که وجود زیبا و پاک تو را در آغوش من جای دادند و گفتند سیرابش کن و تو از شیره ی جانم مکیدی ...و امروز 120 امین روزیست که از آن لحظه می گذرد ....   عزیز مامان چهار ماهگیت مبارک   خدایا از تو می خواهم دخترم همیشه شاد و سلامت باشد. عزیز دلم می خواستم یه کلیپ کوچولو از اداها و بازیهات بگیرم که نشد چون تو دختر باهوش مامان تا دوربین و  می بینی فیگور ادب می گیری و ساکت میشی                ماتیسا و پسر خاله پویا                ...
28 بهمن 1392

دنیای ماتیسا

می نویسم که بماند..... پریز برق، پرده اتاق , ساعت دیواری ،روشنایی هال ؛اینا چیزاییه که واسه تو خیلی جذابن و براشون قهقهه می زنی و گاهی به زبون خودت باهاشون حرف میزنی   با تلویزیون خیلی سرگرم میشی گاهی هم پای برنامه هاش خوابت میبیره       وقتی من و باباجون حمومت می کنیم خخخخیلی دوست داشتنی میشی از آب بازی با پا خوشت میاد و می خندی       قطره ویتامین آ.د. که بهت میدم قورتش نمیدی و باهاش آغان و اوغون بازی می کنی       فدای نازنینم................. ...
27 بهمن 1392

ماتیسا عشق پرده

زندگی مامان نمیدونم چرا اینقد این پرده برات جذابه که تا نیگاش می کنی قهقهه میزنی  حتی اگه تو اوج گریه کردن باشی منم یه عکس یادگار  ی از تو و جناب پرده گرفتم پرده رو زمینه عکست کردم برا من که خیلی جالبه                         ...
21 بهمن 1392